ایمان

 

مردجوانی که مربی شنا و دارنده ی چندین مدال المپیک بود،به خدا اعتقادی نداشت.او چیزهایی را که درباره ی خدا و مذهب میشنید مسخره میکرد. 

شبی مرد جوان به استخر سر پوشیده آموزشگاهش رفت.چراغ ها خاموش بود ولی ماه روشن بود و همین برای شنا کافی بود. 

مرد جوان به بالاترین نقطه تخته شنا رفت و دستانش را باز کرد تا درون استخر شیرجه برود. 

ناگهان،سایه بدنش را همچون صلیبی روی دیوارمشاهده کرد.احساس عجیبی تمام وجودش را فراگرفت.از پله ها پایین آمد و به سمت کلید برق رفت و چراغ ها را روشن کرد. 

 

آب استخر برای تعمیر خالی شده بود!



نظرات شما عزیزان:

طاهر
ساعت21:28---23 ارديبهشت 1390
سلام.

به لوکس بلاگ خوش اومدی.

با کمال میل لینکتون کردم


پاسخ:مرسی!!!!!!!!!!!!!!


Downloading
ساعت12:41---23 ارديبهشت 1390
دانلود جدیدترین ها و بهترین های فیلم ، موزیک،عکس های فوقالعاده دیدنی همه و همه درDownloaingپاسخ:حتما یه سر بهت میزنم!!!!

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : 23 / 2برچسب:, | 12:2 | نویسنده : nazanin |