دیوار

 

مادر خسته از خرید برگشت و به زحمت زنبیل سنگین را داخل خانه آورد. پسر بزرگش که منتظربود،جلو دوید

 و گفت:مامان،مامان!وقتی من در حیاط بازی میکردم و بابا داشت با تلفن صحبت میکرد،تامی با ماژیک روی

دیوار اتاقی که شما تازه رنگش کرده اید،نقاشی کرد! 

مادر عصبانی به اتاق تامی کوچولو رفت. 

تامی از ترس زیر تخت قایم شده بود،مادر فریاد زد:تو پسرخیلی بدی هستی و تمام ماژیک هایش را در سطل

آشغال ریخت.تامی از غصه گریه کرد. 

ده دقیقه بعدوقتی مادر وارد اتاق پذیرایی شد،قلبش گرفت. تامی روی دیوار با ماژیک قرمز یک قلب بزرگ

کشیده بود و داخلش نوشته بود:مادر دوستت دارم! 

مادر در حالیکه اشک می ریخت به آشپزخانه برگشت و یک قاب خالی آورد و آن را دور قلب آویزان کرد. 

تابلوی قلب قرمز هنوز هم در اتاق پذیرایی بر دیوار است!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->

تاريخ : 23 / 2برچسب:, | 12:25 | نویسنده : nazanin |